725

ساخت وبلاگ
ساعتو گذاشته بودم برای هفت صبح خواستم ده شب بخوابم رفتم تو حال خولبیدم.خوابم می اومد اما مغزم نذاشت بخوابم اونقدر فکرای جورواجور اومدن تو ذهنم که نمی دونستم به کدوم یکی فکر کنم.تا ساعت یک فقط از این پهاو به اون پهلو شدم.اخرش نمیدونم ساعت دو بود خوابیدم صبحش ساعت هفت زنگ زد گوشی رو پرت کردم اون طرف ساعت هفت ونیم مهسا بیدار شد کلاس ریاضی داشت وقتی رفت حیاط گفت داره برف میباره اینقدر خوشحال شدم ولی فقط چند مین بود.به زور هشت و نیم بیدار شدم.

استرس امتحانا نمیذاره هیچ کاری کنم نه درس میخونم نه از عذاب وجدان میتونم فیلم ببنم نه کتاب بخونم.کاش این ترم هم به خیر و خوشی تموم شه.از هر درسی چند صفحه خونده.اولین امتان سه واحدی تستیه ازش خیلی میترسم.فقط آرزومه الان سه بهمن بشه

خداجونم شکرت به خاطر برف.

 

821...
ما را در سایت 821 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarsiyah بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 12:38